بازی دو سر باخت! – نام مقاله ای بود که استاد خادم الامام چند مدتی است که در نقد مستند ” فراماسونری جدال آخرالزمان نیست ” در سایت وعده صادق منتشر کرده اند ، نام این مقاله همانطور که پیداست به معنای باخت دو طرف بحث است اما آنطور که به عرض بنده رساندند چاره ای جز نگارش این مطلب نبود و در ادامه این پست هم میتوانید قسمت دوم این مقاله را مطالعه کنید…
۵- پلان پنجم: توقف در معنای ظاهری روایات.
متاسفانه آن چه که به وفور در مستند « دجال آخرالزمان » به چشم می خورد، توقف در معنای ظاهری روایات از سوی جناب آقای « قنبریان » و توصیف دجال بر مبنای ظاهر روایات است که البته این توصیف موجب ساخت موجودی « شتر گاو پلنگ! » از دجال شده است که البته در ادامه ی مقاله و در وقت مناسب به این موضوع و علامت سوال های روبروی آن اجمالاً اشاره خواهیم نمود. به موازات این مسئله، یکی از ایراداتی که ایشان کراراً به مقاله ی « فراماسونری دجال آخرالزمان » وارد نموده اند، استعاری، کننایی و مجازی دانستن تعداد زیادی از تعابیر موجود در روایات پیرامون « دجال » می باشد.
این در حالی است که بنا بر نظر بسیاری از بزرگان، بسیاری از تعابیر موجود در روایات آخرالزمانی، معانی « سمبولیک » و « رمزی » دارد و روایات مربوط به « دجال » را اگر از « ضعیف السند » بودنشان نیز بگذریم، نمونه ی شاخص این تعابیر « استعاری » و « کنایی » هستند:
الف) « آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی) » در کتاب ارزشمند خود « حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » و در بحث « دجال مرد پرتزویر و حیله گر! » چنین می فرمایند:
«… به هر حال، آنچه را نمى توان در آن تردید کرد این است که هنگام فراهم شدن زمینه هاى انقلاب، در هر جامعه اى که باشد، افراد فریبکارى که در واقع پاسدار نظامهاى فاسد و فرسوده اند براى نگاهدارى وضع موجود، و بهره بردارى از زمینه هاى فکرى و اجتماعى مردم به نفع اهداف نادرست خود، دست به تزویر و حیله گرى مى زنند، و حتّى شعارهاى انقلابى مى دهند، و این یکى از بزرگترین موانع راه اصلاح و انقلاب راستین است.
این ها دجّالانى هستند که همه پیامبران، امّت خویش را از آنها بر حذر داشتند و نسبت به نقشه هاى فریبنده آنها هشدار دادند.
منتها پیش از ظهور مهدى و آن انقلاب عظیم و وسیع و راستین، هر قدر زمینه هاى فکرى و روانى و اجتماعى در سطح جهانى آماده تر مى گردد، فعّالیّت این دجّالان که یکى از بعد از دیگرى ظهور مى کنند افزایش مى یابد; تا در پیشرفت زمینه هاى انقلابى وقفه ایجاد نمایند و به هزار حیله و فن براى منحرف ساختن افکار دست زنند.
البتّه هیچ مانعى ندارد که یک دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد. و امّا نشانه هایى که در بعضى از روایات براى او ذکر شده بى شباهت به تعبیرات سمبولیک و اشاره و کنایه نیست; مثلاً، از روایتى که مرحوم علاّمه مجلسى در بحار الانوار از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل کرده چنین استفاده مى شود که او داراى صفات زیر است:
۱ـ او یک چشم بیشتر ندارد که در میان پیشانى اش همچون ستاره صبح مى درخشد! امّا همین چشم خون آلود است، گویى با خون ترکیب شده!
۲ـ او الاغ (مرکب) سفید تندروى دارد که هر گام او یک میل است و بسرعت زمین را طى مى کند!
۳ـ او دعوى خدائى مى کند و هنگامى که دوستان خود را به گرد خویش مى خواند صداى او را تمام جهانیان مى شنوند!
۴ـ او در دریاها فرو مى رود و خورشید با او حرکت مى کند، در پیش روى او کوهى از دود و پشت سرش کوه سفیدى قرار دارد که مردم آن را موادّ غذایى مى بینند.
۵ـ به هنگام ظهور او مردم گرفتار قحطى و کمبود موادّ غذایى هستند …
شک نیست که ما مجاز نیستیم به هر مفهومى از مفاهیم مذهبى که در قرآن یا منابع حدیث وارد شده شکل سمبولیک بدهیم، چه اینکه این کار همان تفسیر به رأى است که در اسلام بشدّت ممنوع شده و عقل و منطق هم آن را مردود مى شمرد، ولى با این حال جمود بر مفهوم نخستین الفاظ در آنجا که قرائن عقلى یا نقلى در کار است آن هم صحیح نیست و موجب دور افتادن از مقصود و مفهوم اصلى سخن است.
و اتّفاقاً درباره حوادث آخر زمان نیز این گونه مفاهیم کنائى بى سابقه نیست; از جمله مى خوانیم که «خورشید از مغرب طلوع مى کند. »
و این یکى از پیچیده ترین مسائل مربوط به این قسمت است که ظاهراً با علم روز سازگار نیست; زیرا طلوع آفتاب از مغرب مفهومش تغییر مسیر گردش کره زمین است; اگر این موضوع ناگهان صورت گیرد همه آب دریاها و تمامى ساختمانها و موجودات سطح کره زمین به خارج پرتاب مى گردد و همه چیز به هم مى ریزد، و اثرى از زندگى باقى نخواهد ماند، و اگر تدریجاً صورت گیرد طول شب و روز بقدرى زیاد مى شود که از یک ماه و دو ماه هم خواهد گذشت و باز نظام کائنات در زمین به هم خواهد ریخت!
ولى در ذیل حدیث بالا که پیرامون نشانه هاى دجّال است تفسیر جالبى براى این موضوع دیده مى شود که نشان مى دهد این تعبیر جنبه کنایه دارد.
چرا که راوى حدیث « نزال بن سبره » از «صعصعة بن صوحان» مى پرسد این که امیرمؤمنان على) علیه السلام) در پایان سخنش پیرامون دجّال) و مانند آن فرمود: « از حوادثى که بعد از آن رخ مى دهد از من نپرسید…» منظورش چه بود؟
صعصعه در پاسخ مى گوید:
« انّ الّذى یصلّى خلفه عیسى بن مریم هو الثّانى عشر من العترة التّاسع من ولد الحسین بن على، و هوالشّمس الطّالعة من مغربها; آن کس که حضرت مسیح پشت سر او نماز گزارد دوازدهمین نفر از خاندان پیامبر( صلى الله علیه وآله وسلم )و نهمین نفر از فرزندان حسین بن على (علیه السلام) است، و او است خورشیدى که از غروبگاه خود طلوع خواهد کرد! »
بنابراین تعجّبى ندارد که دجّالى که با صفات بالا مشخص شده نیز جنبه سمبولیک داشته باشد.
حتماً مى پرسید چگونه مى توان آن را تفسیر کرد؟
در پاسخ این سؤال مى گویم بعید نیست دجّال با آن صفاتى که گفته شد اشاره به فریبکاران و رهبران مادّى ستمگر در دنیاى ماشینى باشد; زیرا:
اولاً، آنها یک چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگى مادّى است; آنها فقط به یک (بعد) مى نگرند و آن بعد منافع مادّى ملّت خویش است; و به هزار گونه نیرنگ و تزویر و سیاستهاى استعمارى براى رسیدن به این هدف متوسّل مى شوند; آنها دجّالانى هستند فریبکار که چشم معنوى و انسانى را از دست داده اند.
امّا همین یک چشم مادّى آنها بسیار خیره کننده و پرفروغ است در صنایع به پیروزیهاى درخشانى نائل شده اند، و از اقطار زمین نیز گذشته اند.
ثانیاً، مرکبهایى در اختیار دارند که بسیار تند و سریع السّیر است و کره زمین را در مدّت کوتاهى دور مى زند با سرعتهایى حتّى مافوق سرعت صوت!
ثالثاً، آنها عملا مدّعى الوهیّتند و مقدّرات مردم جهان را به دست خویش مى دانند و با تمام ضعف و ناتوانى که دارند، پیاده شدن در کره ماه را دلیل تسخیر فضا! و مهار کردن پاره اى از نیروهاى طبیعت را نشانه تسخیر طبیعت، در حالى که یک زمین لرزه مختصر، یک طوفان کم قدرت، یک سلّول سرطانى، همه کاسه و کوزه هاى آنها را در هم مى شکند; در عین ضعف همچون فرعون دعوى خدایى دارند.
رابعاً، با زیر دریائیهاى مجهّز به زیر دریاها مى روند، وسائل سریع السّیرشان با مسیر شمس حرکت مى کند (بلکه گاهى از مسیر آن نیز جلو مى افتد). در پیش روى کارخانه هاى عظیمش، کوهى از دود، و به دنبال سرش کوهى از فرآورده هاى صنعتى و موادّ غذایى (که مردم آن را موادّ غذایى سالم فکر مى کنند در حالى که ارزش غذایى چندانى ندارند و غالباً خوراکهاى ناسالمى هستند) مشاهده مى شود.
خامساً، مردم به عللى ـ از قبیل خشکسالى و یا استثمار و استعمار و تبعیضات مختلف و سرمایه گذاریهاى کمرشکن در مورد تسلیحات و هزینه طاقتفرساى جنگها، و ویرانیهاى حاصل از آن که همگى معلول زندگى یک بعدى مادّى است ـ گرفتار کمبود مواد غذایى مى شوند و مخصوصاً گروهى از گرسنگى مى میرند و از میان مى روند، و دجّال که عامل اصلى این نابسامانیهاست از این وضع بهره بردارى کرده به عنوان کمک به گرسنگان و محرومان جامعه براى تحکیم پایه هاى استعمار خود کوشش و تلاش مى کند.
در پاره اى از روایات نیز نقل شده که هر موئى از مرکب عجیب دجّال سازِ مخصوص و نواى تازه اى سر مى دهد که انطباق آن بر اینهمه وسایل سرگرم کننده ناسالم دنیاى ماشینى یک بعدى که در تمام خانه ها و لانه و شهر و بیابان و ساحل دریایش نفوذ کرده کاملا قابل تصوّر است.
به هر صورت، مهم آن است که عناصر انقلابى یعنى سربازان راستین مصلح بزرگ مهدى موعود(علیه السلام) همچون بسیارى از مردم ساده لوح و ظاهر بین، فریب دجّال صفتان را نخورند و براى پیاده کردن طرح انقلابى خود بر اساس ایمان و حق و عدالت از هیچ فرصتى غفلت نکنند.
البتّه آنچه در بالا گفتیم یک تفسیر احتمالى براى دجّال بود که قرائن مختلفى آن را تأیید مى کند. ولى قبول یا عدم قبول این تفسیر به اصل موضوع صدمه نمى زند که مسأله دجّال، با این صفات جنبه کنایه دارد نه این که انسانى باشد با چنان مرکب و چنان صفات و مزایا! »
http://persian.makarem.ir/compilation/book.php?bcc=10404&itg=7&bi=137&s=ct
نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی) صریح و گویا بوده و نیاز به توضیح بیشتری ندارد!
ب) همانگونه که همه ی عزیزان مستحضرند، « بقیة الله » لقبی است که به مقام شامخ منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اطلاق می گردد. اما منشاء این عبارت از کجا است؟
در آیات ۸۴ تا ۸۶ سوره ی « هود » پیرامون حضرت شعیب (علیه السلام) و قومش چنین آمده است:
همان گونه که ملاحظه فرمودید، ظاهر عبارت « بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین » مربوط به حضرت شعیب (علیه السلام) و مردم « مدین » می باشد و این آیه در باب رعایت حلال و حرام در امور اقتصادی بیان شده است، حال آن که معنای باطنی آیه ی مذکور، به منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اختصاص دارد و معصومین (علیه السلام) از ایشان با عنوان « بقیة الله » یاد کرده اند:(۴۸)
« عمر بن زاهر آورده است: مردى از اباعبدالله (علیه السلام) پرسید: مى شود بر قائم با لقب « امیر المؤمنین » سلام کرد؟ فرمود: نه، این لقبى است که خدا به امیر مؤمنان على (علیه السلام) داده است و قبل و بعد از ایشان هیچ کس را به آن ملقب نمى کند، مگر آن که کافر باشد .
عرض کردم: فدایت شوم ! پس چگونه بر ایشان سلام و درود بفرستیم؟ فرمود: بگویید: السلام علیک یا بقیة الله … سپس این آیه را تلاوت کرد: « بقیة الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین ».
بنابراین همان گونه که ملاحظه می گردد، در کلام و سیره ی معصومین (علیه السلام)، توجه به بطن آیات و روایات نیز مد نظر بوده و تنها ظاهر آیات و روایات مد نظر ایشان نبوده است.
ج) علامه « سید محمد صدر » در جلد سوم « موسوعه ى ارزشمند الامام المهدى » با عنوان « (تاریخ الغیبة الکبرى) » بحث مفصّلى را به بررسى مسئله ى دجّال اختصاص داده است. وى معتقد است اکثر قریب به اتفاق اخبار دجّال مبتلاى به دو اشکال جدى هستند:
الف – ضعف سندى.
ب – دلالت بر ایجاد معجزات مضلّه (که به لحاظ قوانین کلامى محال است؛ یعنى خداوند سبحان قدرت خرق عادات و اظهار معجزه را به افراد ضالّ و مضلّ تفویض نمىکند).
ایشان سرانجام به این جمع بندى مىرسد که وجود دجّال امرى است حق، لکن مراد از آن یک فرد مشخص با همان اوصاف کذایى نیست، بلکه مقصود یک سرى پدیده هاى اجتماعى – فرهنگى است.
در بخشی از کتاب مذکور، ایشان چنین می فرمایند:
« مفهوم دجّال، سمبل پیچیده ترین و خطرناکترین دشمن اسلام و خداست و این در واقع، توصیف تمدّن و جهانبینى ماتریالیستى غرب است؛ زیرا تاریخ ادیان تاکنون چنین دشمنى به خود ندیده است. در احادیث دجّال آمده است: (از زمان خلق آدم تا روز قیامت، امرى خطیرتر از دجّال وجود ندارد)، و استفاده از کلمه (أمر) خود بیانگر این حقیقت است که دجّال یک شخص معیّن نبوده، بلکه یک جریان فرهنگى – اقتصادى – سیاسى ضد توحیدى و ضد دینى است... »
د) « آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی) » در کتاب ارزشمند خود « حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » و در بحث « آیا او با شمشیر قیام می کند؟ » چنین می فرمایند:
« … از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: ذخر لصاحبکم الصّعب! قلت: و ما الصّعب؟ قال: ما کان من سحاب فیه رعد و صاعقة او برق، فصاحبکم یرکبه، أَما انّه سیر کب السّحاب و یرقى فى الأَسباب; اسباب السّماوات السّبع والارضین!
براى صاحب و دوست شما (مهدى(علیه السلام)) آن وسیله سرکش ذخیره شده است. راوى این حدیث مى گوید: گفتم منظور از وسیله سرکش چیست؟ امام (علیه السلام) فرمود: ابرى است که در آن غرش رعد و شدّت صاعقه یا برق است; او بر این وسیله سوار مى شود; آگاه باشید او بزودى بر ابرها سوار مى گردد و صعود به آسمانها و زمینهاى هفتگانه مى کند. »
مسلماً منظور از ابر، این ابر معمولى نیست; زیرا ابرهاى معمولى وسیله اى نیستند که بتوان با آنها سفر فضایى کرد; آنها در جوّ نزدیک زمین در حرکتند و با زمین فاصله ناچیزى دارند و نمى توانند از آن بالاتر بروند; بلکه اشاره به وسیله فوق العاده سریع السّیرى است که در آسمان به صورت توده اى فشرده از ابر به نظر مى رسد، غرّشى همانند رعد، و قدرت و شدّتى همچون صاعقه و برق دارد; و به هنگام حرکت، دل آسمان را با نیروى فوق العاده خود مى شکافد; و همچنان به پیش مى رود، و مى تواند به هر نقطه اى از آسمان حرکت کند.
و به این ترتیب، یک وسیله مافوق مدرن است که شبیه آن را در وسایل کنونى نداریم; تنها در میان بشقابهاى پرنده و وسایل سریع و سرسام آور فضایى که امروز داستانهایى از آنها بر سر زبانهاست و نمى دانیم تا چه حد جنبه واقعى و علمى دارد، شاید شباهت داشته باشد; ولى به هر صورت بشقاب پرنده هم نیست.
به هر حال، از حدیث بالا بطور اجمال مى توان دریافت که موضوع عقب گرد صنعتى در کار نیست، بلکه بعکس سخن از پیشرفت خارق العاده اى در میان است که به موازات آن باید تکامل در همه زمینه ها صورت گیرد.
مفهوم شمشیر
تنها این سؤال باقى مى ماند که پس این همه تعبیرات مربوط به « قیام به شمشیر » در مورد مهدى (علیه السلام) چه مفهومى دارد؟ حتّى در دعاهایى که درس آمادگى براى شرکت در این جهاد آزادى بخش بزرگ مى دهد انتظار آن روز را مى کشیم که با شمشیر کشیده « شاهراً سیفه » در صفوف این مجاهدین قرار گیریم.
امّا حقیقت این است که « شمشیر» همیشه کنایه از قدرت و نیروى نظامى بوده و هست همانگونه که « قلم » کنایه از علم و فرهنگ است.
شک نیست که حتّى در میدان جنگهاى سنّتى پیشین سلاحهاى مختلفى جز شمشیر به کار مى رفته، همچون تیر و نیزه و خنجر، ولى همواره مى گویند اگر در برابر فلان موضوع سر تسلیم فرود نیارید « حواله شما با شمشیر است » یا گفته مى شد « به زور شمشیر حقّ خود را مى گیریم ».
یا از قدیم معروف بوده « کشور با دو چیز اداره مى شود، قلم و شمشیر » و همه اینها جنبه سمبولیک دارد و مفهوم آن تکیه بر قدرت و استفاده از نیروى نظامى است.
ضرب المثلهاى زیادى امروز در این زمینه در دست است; مى گویند:
« فلان کس شمشیر را از رو بسته! » یعنى، آشکارا قدرت نمائى مى کند.
« شمشیر میان ما و شما حکومت خواهد کرد! » اشاره به این که جز از راه جنگ مساله حل نمى شود.
« شمشیرها را غلاف نمى کنیم تا به هدف برسیم! » کنایه از اینکه مبارزه را تا آخر ادامه خواهیم داد.
« فلان کس شمشیرش را غلاف کرده! » یعنى، دست از مبارزه برداشته است.
« فلان کس شمشیر دو دم است! » یعنى، از دو سو مبارزه مى کند.
در تمام این تعبیرات شمشیر کنایه از قدرت و مبارزه است; در روایات اسلامى نیز مى خوانیم:
الجنّة تحت ظلال السّیوف; بهشت در سایه شمشیرهاست.
السّیوف مقالید الجنّة; شمشیرها کلیدهاى بهشتند!
همه اینها اشاره به جهاد و جانبازى و استفاده از قدرت است; و این گونه تعبیرات سمبولیک از «شمشیر» یا «قلم» در زبانهاى مختلف فراوان است.
از اینجا روشن مى شود که منظور از قیام مهدى (علیه السلام) به سیف، همان اتّکاى بر قدرت است; براى اینکه چنین گمان نشود که این مصلح بزرگ آسمانى به شکل یک معلم، یا یک واعظ، و یا راهنماى مسائل اجتماعى ظاهر مى شود و رسالت او تنها اندرز دادن مردم است.
بلکه او یک رهبر دورنگر و دور اندیشى است که نخست از حربه منطق بهره گیرى کافى مى کند، و آنجا که گفتار حق سودى نبخشد که در مورد بسیارى از زورگویان و جبّاران سودى هم نخواهد داد، دست به شمشیر مى کند; یعنى، متوسّل به قدرت مى شود و ستمکاران را بر سرجاى خودشان مى نشاند; یا در صورت لزوم، وجود کثیفشان را از سر راه بر مى دارد; و شک نیست که براى اصلاح گروهى از مردم جز این راهى نیست که گفته اند:
« النّاس لا یقیمهم الاّ السّیف; کار مردم جز با شمشیر راست نشود! »
و به تعبیر دیگر، او تنها وظیفه اش روشنگرى و ارائه راه نیست بلکه وظیفه مهمترش ـ علاوه بر این ـ اجراى قوانین الهى و به ثمر رساندن انقلاب تکاملى اسلام، و رساندن به مقصد و ایصال به مطلوب است.
گرچه از گفتار بالا این نکته نیز روشن شد، ولى تصریح به آن لازم به نظر مى رسد که بر خلاف پندار بعضى کوته فکران که چنین مى پندارند او به هنگام قیامش بى مقدّمه دست به سلاح مى برد و طبق آن افسانه دروغین « آنقدر خون مى ریزد که خون به رکابش مى رسد! » نخست از طریق رهبرى فکرى و روشنگرى در همه زمینه ها، مى پردازد.
به تعبیر رساى مذهبى « اتمام حجّت » مى کند آنچنان که هر کس کمترین آمادگى براى پذیرا شدن منطقى آئین حق داشته باشد روشن شود، و تنها کسانى باقى بمانند که جز از طریق توسّل به زور و خشونت اصلاح پذیر نیستند.
از قرائن روشن بر این موضوع ـ گذشته از این که دلیلش با خود آن است ـ اینکه مى دانیم روش او روش پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) است; او سیزده سال تمام در مکّه به دعوت پنهان و آشکار مشغول بود و آنها که پذیراى حق بودند گرد او را گرفتند; ولى گردنکشان یاغى و زورمند که اکثریّت توده نادان را به دنبال خود مى کشانیدند در برابرش بپا خاستند و او بناچار به مدینه آمد و با تشکیل حکومت اسلامى و فراهم ساختن قدرت، در برابر آنها ایستاد و راه خود به سوى یک دعوت عمومى گشود.
گرچه در زمینه دعوت اسلام نیز سمپاشى زیاد شده که آئین شمشیر است ولى بهترین سندى که امروز در برابر آنها در دست است و خوشبختانه نتوانسته اند آن را بپوشانند یا از میان ببرند همین قرآن است.
اگر چهره اسلام یک چهره توسّل به خشونت و زور بود در قرآن براى اثبات حقایق اینهمه استدلال نمى شد; اینهمه در موضوع خداشناسى و معاد دو اصل اساسى اسلام تکیه روى دلائل گوناگون نمى شد; اینهمه متفکّران و صاحبان عقل و اندیشه را به داورى نمى طلبید; اینهمه سخن از علم و دانش نمى گفت; یک رژیم خشن نظامى استدلال نمى فهمد.
و حتّى به هنگام توسّل به زور نیز موضع خود را با دلایل منطقى به عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر مشخّص مى سازد.
به هر حال، او در این روش همانند پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) عمل مى کند، به اضافه این که در عصر او سطح افکار عمومى بالاتر آمده و توسّل به منطق ضرورت بیشترى دارد همان گونه که در برابر خشونت روز افزون گردنکشان زورگو، خشونت لازم است.
مسلّماً انقلاب او در پاره اى از قسمتها یک انقلاب خونین خواهد بود، و خونهاى کثیف کالبد جامعه بشرى با تیغ او بیرون خواهد ریخت و در هیچ جامعه فاسدى جز از این راه اصلاحات بنیادى مایه نخواهد گرفت; ولى مفهوم این سخن آن نیست که او بى حساب خون مى ریزد و بى دلیل مى کشد; درست همانند طبیبى است که در خون گرفتن از کالبد بیمار نهایت دقّت را به عمل مى آورد! … »
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، شواهد و قراین متعددی وجود دارند که نشان می دهند بسیاری از تعبیرات موجود در « کلام الله مجید » و « روایات معصومین (علیهم السلام) » معانی باطنی، استعاری و کنایی دارند. البته ما مجاز نیستیم که بی محابا و بدون احتیاط و بدون دلیل، از معانی ظاهری عبور نماییم، اما همانگونه که در سطور قبل از زبان علما و مراجع عظام بیان شد، در برخی موارد تعابیر روایات جنبه ی استعاری و کنایی دارند و عدم توجه به این مسئله و توجه صرف به ظاهر آن ها موجب دوری از مقصود معصومین (علیهم السلام) خواهد شد.
نکته ی مهم این که یکی از مواردی که علما و محققین متعددی به سمبولیک بودن توصیفات روایات پیرامون آن اعتقاد راسخ دارند، مسئله ی « دجال » است. اما چرا محققین زیادی به سمبولیک بودن روایات پیرامون « دجال » و « حرکت و جنبش » بودن « دجال » اعتقاد دارند؟
پاسخ: به همان دلیل که عمده ی علما به « فرد » بودن « سفیانی »، « خراسانی » و « یمانی » اعتقاد دارند!!! یعنی توصیف روایات پیرامون « سفیانی »، « خراسانی » و « یمانی » به نحوی است که با وجود « اشخاصی انسانی » با چنین توصیفاتی مطابقت کامل دارد؛ در این میان ممکن است برخی جزییات مربوط به این نشانه ها نیز جنبه ی کنایی و استعاری داشته باشند، اما خود این نشانه ها، نشان دهنده ی وجود اشخاصی با ویژگی های نامبرده در روایات است.
حال آن که در مورد دجال چنین نیست و توصیفات ذکر شده پیرامون روایات، عمدتاً سمبولیک و نمادین می باشند و تطبیق آن ها بر اشخاص یا افراد یا یک موجود خاص، با اشکالات مهمی رو به رو می باشد که در انتهای مقاله به این امر نیز پرداخته خواهد شد.
البته در ادامه، نظر بزرگان و محققین مهدوی پیرامون « دجال » مفصلاً ذکر خواهد گردید، اما همانگونه که ملاحظه فرمودید، در مورد بسیاری از نشانه های ظهور منجمله « دجال » نظر بسیاری از علما بر « نمادین » بودن موارد ذکر شده است.
۶- پلان ششم: آن چه برای خود می پسندی ..
در حالی که در جای جای مستند « فراماسونری دجال آخرالزمان نیست! » به « وعده ی صادق » این اشکال وارد شده است که از متن روایات استنباط کنایی و استعاری داشته و ظاهر روایات را مورد بررسی قرار نداده است و به تعبیر ایشان از روایات برداشت ذوقی داشته است!، اما جناب آقای « قنبریان » خودشان در توضیح خصوصیات « دجال » ذکر کرده اند که منظور روایات از « سیر کردن خورشید با دجال »، « خورشید موجود در آسمان نیست »، بلکه « خورشیدی پنداری و خیالی » است! ایشان برای مستند نمودن این ادعای خود، به « ماه المقنع » اشاره نموده و ذکر کرده اند که شاید « خورشید دجال » همانند « ماه المقنع » یک حقه باشد. این بخش از سخنان ایشان را در زیر می بینید:
دانلود و مشاهده ی این بخش از مستند « فراماسونری دجال آخرالزمان نیست! »
اما اگر مجدداً نگاهی به متن روایات بیندازیم، در توصیف « دجال » چنین آمده است:
حضرت علی (ع) در پاسخ به سوال یکی از یارانشان درباره ی دجال، می فرمایند:
« … یخوض البحار و تسیر معه الشمس … »
« … وارد دریاها می شود و خورشید با او سیر می کند … »
در متن روایت صراحتاً کلمه ی « الشمس : خورشید » ذکر شده است و هیچ قید یا توصیف اضافه ای پیرامون « الشمس » نیامده است! بسیار جالب و شگفت آور است که جناب آقای « قنبریان » که در جای جای سخنرانی خود به مولف مقاله ی « فراماسونری دجال آخرالزمان » تاخته اند و به برداشت کنایی و استعاری مولف مقاله ی مذکور از روایات مربوط به « دجال » خرده گرفته اند، معلوم نیست به چه دلیلی در سخنرانی خود ذکر کرده اند که منظور از « خورشیدی که همراه دجال است »، « خورشید » شناخته شده ی درخشنده در آسمان نیست، بلکه « خورشیدی پنداری و خیالی » است که حاصل جادوی « دجال » است! ایشان برای مستند نمودن این امر اشاره به « ماه المقنع » نموده و توصیف روایات درباره ی « سیر دجال با خورشید » را به مسئله ی « ماه المقنع » شبیه دانسته اند!
حال باید از برادر بزرگوار جناب آقای « قنبریان » و برادران حاضر در سایت « ردپا کلیپ » پرسید که این عزیزان که بارها با این چوب بر سر « وعده ی صادق » و مقاله ی « فراماسونری دجال آخرالزمان » زده اند که مولف مقاله ی « فراماسونری دجال آخرالزمان » بارها از تفاسیر ذوقی! استفاده کرده و به معانی ظاهری عبارات موجود در روایات بی توجه بوده و از روایات برداشت « استعاری » و « کنایی » داشته است، چگونه است که خودشان از کلمه ی « الشمس » موجود در روایت، برداشت « کنایی » و « استعاری » و « ذوقی » داشته اند؟!!! چگونه است که جناب آقای « قنبریان » حق دارند که از کلمه ی « الشمس » برداشت دیگری به جز « خورشید » داشته باشند (آن هم با عنایت به این که ظاهر کلمه ی « الشمس » صراحتاً به « خورشید » اشاره دارد، نه « اشیاء خورشید گونه »)، اما توجه سایر محققین به معانی باطنی و استعاری موجود در روایات، « تفسیر ذوقی » است؟!!!
البته بنده به خودی خود بر این عمل جناب آقای « قنبریان » خرده نمی گیرم! زیرا اصولاً اگر از « ضعف سندی » روایات مربوط به « دجال » بگذریم، در برخورد با متن این روایات، چاره ای بجز دریافت « استعاری » و « کنایی » از بسیاری از عبارات نداریم و به همین دلیل است که بسیاری از علما و محققین، قایل به سمبولیک و نمادین بودن توصیفات مربوط به دجال هستند!
اما این نکته جالب است که جناب آقای « قنبریان » عزیز که بر ما خرده می گرفتند که چرا برداشت های « استعاری » و « کنایی » از روایات مربوط به « دجال » داریم، خود به صورت واضح، دقیقاً همان عمل را انجام داده اند!
به راستی مرز بین توجه به ظاهر و باطن روایات مربوط به « دجال » و « استعاری » و « کنایی » بودن این توصیفات چیست؟ و چرا در حالی که خود ایشان نیز به همین عمل دست زده اند، بر بنده و سایر محققین این عرصه در زمینه ی برداشت « استعاری » از روایات مربوط به « دجال » خرده می گیرند؟!!!
همچنین در پاسخ عجولانه ای که برادران وبسایت « ردپا کلیپ » پیش از اتمام مقاله ی حاضر برای ما ارسال نموده اند و در حال حاضر در بخش نظرات « وبسایت وعده ی صادق » نیز موجود است، در مورد این کلام مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) که در قسمت اول مقاله ی « بازی دو سر باخت! » نیز آمده است، نظر جالبی داده اند!
ابتدا یکبار دیگر کلام رهبر انقلاب را مرور می نماییم:
« وقتی به صحنهی نبرد نگاه میکنم، صحنهیی را میبینم که یک طرف آن، شما ملت ایران که طرفدار اسلام و نجات مستضعفان و دشمن نظام استکباری دنیا هستید، قرار دارید و طرف دیگر آن، دشمنان شما، یعنی سردمداران جبههی استکبار و ضد اسلام، دنبالهروهایشان و اراذلی که در این بین، بهخاطر منافع شخصی و هواهای نفسانی، دنبال بوق استکبار و خر دجال او راه افتادهاند، قرار دارند. الان، کارزاری برپاست; شوخی نیست. جنگ نظامی، تمام شد. تازه اگر دشمن ـ یعنی استکبار جهانی ـ بتواند، حرفی ندارد که باز هم جنگ نظامی را راه بیندازد; منتها برایش آسان نیست.
الان، یک کارزار فکری و فرهنگی و سیاسی در جریان است. هر کس بتواند بر این صحنهی کارزار و نبرد تسلط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطهی ذهنی داشته باشد و یک نگاه به صحنه بیندازد، برایش مسلم خواهد شد که الان دشمن از طرق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد میآورد. کم هم نیستند قلمبهمزدها و فرهنگیهای دین و دل و وجدان باخته و نشستهی پای بساط فساد استکبار ـ چه غالبا و اکثرا در خارج کشور و چه تکوتوکی در داخل کشور ـ که برای مقاصد استکباری، قلم هم بردارند، شعر هم بگویند، کار هم بکنند و دارند میکنند.
نبرد فرهنگی را با مقابلهی به مثل میشود پاسخ داد. کار فرهنگی و هجوم فرهنگی را با تفنگ نمیشود جواب داد. تفنگ او، قلم است. این را میگوییم، تا مسؤولان فرهنگ کشور و کارگزاران امور فرهنگی در هر سطحی و شما فرهنگیان عزیز ـ اعم از معلم و دانشجو و روحانی و طلبه و مدرستان، تا دانشآموزتان و تا کسانی که در بیرون این نظام آموزشی کشور مشغول کارند ـ احساس کنید که امروز، سرباز این قضیه شمایید و بدانید که چگونه دفاع خواهید کرد و چه کاری انجام خواهید داد… »
« بیانات مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در دیدار گروهی از معلمان و فرهنگیان و جمعی از کارگران، در تقارن روز معلم و روز جهانی کارگر به تاریخ ۱۲/۲/۶۹ »
http://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=287
اما نظر جناب آقای « قنبریان » در این زمینه جالب است:
« … اما تعبیر خر دجال در تعبیر ایشان (بوق استکبار و خردجال) که ذکر کرده اید واضح است همان استعمال مجازی و تشبیهی است که اقتضاء سخن بلیغ گفتن است به همان دلیل و متدی که امام آمریکا را شیطان بزرگ می خواند رهبر معظم انقلاب هم بوق استکبار و خر دجال را با هم می خواند. »
نکته ی مهم این که مجدداً تناقض ذکر شده در بالا را در این نظر جناب آقای « قنبریان » می بینیم! به نحوی که خود ایشان در « مستند فراماسونری دجال آخرالزمان نیست! » به محققانی که قایل به سمبولیک و نمادین و استعاری بودن تعابیر پیرامون دجال در روایات هستند، خرده گرفته اند، اما خود ایشان در برخورد با فرمایش مقام معظم رهبری (مد ظله العالی)، از کلمه ی « خر دجال » در کلام ایشان، برداشت تشبیهی و مجازی داشته اند!!!
جالب این که باز هم برداشت ایشان از کلام رهبری، تناقضات بزرگی را در دیدگاه ایشان نسبت به مقوله ی « دجال » نشان می دهد! اگر ایشان بر اساس ادعای اولیه ی خود در مستند « فراماسونری دجال آخرالزمان نیست! » طرفدار بررسی ظاهر روایات هستند، بنابراین باید از کلام ایشان نیز برداشت ظاهری داشته باشند و به این معتقد باشند که رهبری نیز رسانه های استکباری را همان « خر دجال » می دانند که این مسئله با دیدگاه ما قرابت دارد! اما اگر ایشان ادعا می کنند که رهبری به دلیل بلیغ سخن گفتن، از عبارت « خر دجال » بهره جسته اند و « خر دجال » در کلام ایشان عبارتی « مجازی » و « تشبیهی » است، باید پرسید که چرا چنین دیدگاهی را نسبت به کلام ائمه در روایات ندارند و علاوه بر آن دیدگاه کسانی را که چنین نظری دارند، نقد می نمایند!!!
در این جا باید به برادران وبسایت « ردپا کلیپ »، توصیه ی مبارک امام علی (علیه السلام) را به فرزندشان امام حسن مجتبی (علیه السلام) یادآوری نمود که فرمودند: « ای فرزندم! در روابطت با دیگران، خویشتن خویش را میزان قرار ده. هر آنچه که برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند و آنچه را که برای خویش نمی پسندی، برای دیگران نیز مپسند. »
بنابراین باید به این عزیزان یادآوری نمود که اگر ادعای مذموم بودن برداشت « استعاری » و « کنایی » را از دل روایات دارند، خود نباید به آن عمل مرتکب شوند و در صورت ارتکاب نیز به دیگران خرده نگیرند!
ادامه دارد…
اين مطلب را به اشتراك بگذاريد :
نظرات شما عزیزان: